سلام من و دوست پسرم 2 سال و نیم هست که باهم دوستیم و هم دانشگاهی بودیم، ما خیلی همو دوست داریم و از لحاظ اخلاق و طرز فکر من فکر میکنم این بهترین پسریه که میتونم انتخاب کنم مادر و پدر خوبی هم داره اما با فامیل هاشون کم و بیش مشکلاتی دارن که البته مشکل از فامیلاشونه. 4 تا برادر هستن که اونا هم خیلی باهم نمیسازن غیر از یکی از برادر ها که با دوست پسر من خیلی جورن اما اون دوتا هم یکم با مادر و پدر و هم با خانوماشون مشکل دارن. راستش فک کردن به این مسائل منو اذیت میکنه و هی مانع تصمیم گیریم میشه که من چجوری این مشکلاتو بعدا ببینم و تحمل کنم و موضوع دیگه من همیشه تو خانوادم از لحاظ حجابی آزاد بودم (سنگین اما آزاد) اما خانواده ی دوستم اکثرا با حجابن حتی توی خونه(!) و اینکه خیلی اهل آرایش و به خودشون رسیدن نیستن اما من برعکس. حالا مشکلم اینه که من هیچ وقت از ادم های اینجوری خوشم نمیومد حالا گیرم اومده اگه فقط فامیل های دورشون بود مشکلی نداشتم اما بقیه ی عروس های خانواده اینجوری هستن و ما خب باید رفت و امد داشته باشیم. من چون همیشه از ادم های اینجوری خوشم نمیاد واقعا یه جورایی خجالت میکشم خانوادش رو به خانواده و فامیل های خودم معرفی کنم و اخر اینکه این پسر الان 26 سالشه اما هنوز کار مشخصی نداره البته الان سربازی رو میگذرونه و سه ماه دیگه هم تموم میشه اما خب بعدشو فقط خدا میدونه اما چون خودش خیلی درگیره و به فکر و از این فکرا که چه کاری کنه کی میتونه پولاشو جمع کنه و پا پیش بزاره داره اذیت میشه من واقعن دلم نمیخواد بیشتر فکرشو مشغول کنم و همش ازش بپرسم که چی شد چون الان تو سربازیه و کاری از دستش برنمیاد جز چندجایی که سپرده.
من واقعا خیلی دوسش دارم و اون هم همینطور هر چی از خوبی هاش بگم کمه همیشه مثل یه پدر مهربون که بچشو اروم میکنه با حرفاش ارومم میکنه هیچ پسری رئو ندیدم که انقد خوب باشه اما همه ی این فکرا خیلی اذیتم میکنه تنقد که فک میکنم اخرش افسردگی میگیرم.. هیچ کس دیگه رو هم دلم نمیخواد بهم بگید چیکار کنم...